مدح و شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
ای مـدیـنه ای حـریم مصطفی ای مـدیـنـه سـرزمـین پُـر بـلا ای مدینه سـیـنه سـیـنای عشق ای مدینه گـلشن گلهای عشق کیست گردیده نهان در خاک تو داده بس حرمت به خاک پاک تو ای بـقـیـع ای آشـیـان فـاطـمـه ای بـقـیع ای مـیـزبـان فـاطـمه ای بقیع زهرا امید حیدر است این امانت دختر پیغـمـبر است خوب ازاین زهرا پذیرایی نما از دل آزرده دل آرایــی نــمــا ای بقـیع بسـیار گـلها چـیـدهای اشکهای چـشم حـیدر دیدهای بود زهرا الگوی صبر و شرف فاطمه بر یازده گوهر صدف ای امـانت دار خـتم الـمـرسلـین داری از انگـشتر احـمد نگـین اینکه در خاک تو مأوا کرده است با در و دیوار نجوا کرده است این که در کنج لحد خوابیده است مهر ورزیهای امت دیده است کرده نـیـلی تـازیـانـه بـازویش از عـدو دیده نـوازش پهلـویش مرتضی تابوت زهرا را به دوش سوی تو آورده شب، اما خموش قامتـش خم گـشته از داغ بتول سر به زانو از غم هجران ملول مینمود از غصه با خود زمزمه نیـمـه شب بالای قـبـر فـاطـمه نیمه شبها شد بقیع جای علی گریه کن ای دل به شبهای علی رازهای خویشـتـن با چاه گفت درد پنهان را به سوز و آه گفت بیمعین شد کودک معصوم او پنـج سـالـه زیـنب و کـلـثوم او بود با طفلان به شهر خود غریب زینبش از مهر مادر بینصیب چون که زینب شد ز مادر نا امید غـربت شام غـریبان را چـشید چون برات غم به زینب داده شد بـهـر غـمهـای دگـر آمـاده شـد اشکریزان بهر مادر دل غمین در بقـیع بودند زینب با حـسین بر رخ افـسردگان لبخند نیست طفل بیمادر دگر خرسند نیست شد" مجـرد " پیـرو این قـافـله چون ز زهـرا دارد امـید صله |